حِماسه حَماس یا یازده سپتامبر خاورمیانه


صبح روز شنبه 7 اکتبر ورود صدها نفر از جنگجویان حماس رژیم آپارتاید نژادی و حامیان آن در جهان را در یک شوک بی سابقه فرو می برد. صدها نفر از جنگجویان حماس در یک عملیات پیچیده از زمین و هوا و دریا برای اولین بار در کل تاریخ تآسیس رژیم صهیونیستی وارد خاک اصلی اسرائیل می شوند. نه پلیس و نه ارتش قدرقدرت رژیم کودک کش توان مقابله با چند صد جنگجوی مسلح به سلاحهای سبک را ندارند. اعضای حماس براحتی وارد شهرکها و کیبوتصهای یهودی نشین که البته تمامی ساکنین آنان مسلح به سلاحهای کمری هستند شده  و زن  و مرد و بزرگ و کوچک را به رگبار می بندند. به پادگانهای نظامی و مراکز پلیس حمله کرده  و سربازان تا دندان مسلح  را  مثل موش از درون تانک بیرون کشیده  و به اسارت می برند. حصارهای مجهزمرزی که ظاهرآ مگس هم امکان عبوراز آن را نداشته است، بسادگی با بولدوزر نابود و صدها نفر دیگر اعم از اعضا  و هواداران  جنبش حماس پیاده  و یا با موتورسیکلت وارد آنسوی مرز می شوند و چند صد متر آنطرفتر بجان بزرگ و کوچک  و مرد و زنی که بر سر راهشان ببینند می افتند.

 

نفرت کور حاصل تحقیر و سرکوب و شکنجه  و کشتار مداوم  چندین نسل از مردمی که همه چیزشان را نیروی اشغالگر مصادره کرده  در ترکیب با یک ایدئولوژی ارتجاعی و زن ستیز،  خود را  در روز 7 اکتبر در خلق صحنه هایی بارز می کند که  نه ربطی به مقاومت دارد و نه انسانیت. انگار که قربانی از جنس جلاد شده است. اینجا دیگر اثری از مبارزه پرشکوه سازمان آزادیبخش فلسطین را مشاهده نمی شود کرد. از آن جنبش عظیم پس از قتل عرفات تنها جنازه ای دررام الله  بجا مانده  با رهبری که به حیات خفیف خائنانه مشغول است. به جای آن نیرویی عروج کرده که محبوب دوست اما ازجنس دشمن است. 

 

حکایت عملیات 7 اکتبر اما حکایت غریبی است. در ساعات اولیه چندان خبری از ارتش قدرقدرت اشغالگر نیست. نه خبری از جتهای جنگی است و نه حتی هلیکوپترهای نیروی هوایی رژیم اشغالگر که به صحنه بشتابند و حداقل جلوی نفوذ تعداد بیشتری از طرفداران حماس را از مرز بگیرند. آنهم در مساحتی که آنرا با موتور سیکلت هم میتوان پیمود چه رسد به هلیکوپتر و جت جنگی و پهباد  و موساد  و ماهواره ! 

 

نمی دانم چرا  درهمان ساعات اولیه پخش خبر بی اختیار یاد آنروزکذایی 11 سپتامبر2001 یعنی همان روزی که جهان را وارد دوران جدیدی کرد افتادم. در آنروزهم  کل نیروی هوایی تنها ابرقدرت موجود بر روی زمین به تماشا نشسته بود در حالی که لشکر خبرنگاران  و فیلمبردارن در کنار برجهای دوقلو در انتظار اصابت هواپیمای دوم در آماده باش ایستاده بودند. آنها  آنروزآمده بودند تا دنیایی را  که در پای تلویزیون با حیرت و شگفتی به نظاره نشسته بودند قانع کنند که ایالات متحده مورد تهاجم نظامی قرار گرفته و بدین اعتبار حق ! دارد که برای دفاع ! از خود هر کجای دنیا را  که صلاح بداند به خاک و خون بکشد.

 

طرح خاورمیانه بزرگ

 

پس از 11 سپتامبر من در رابطه با این طرح  بسیار نوشته  و سخن گفته ام. نمی خواهم دوباره بدان بپردازم. گفته بودم  طرح مذکور، طرح  جناح بازها  در راستای تحقق "استراتژی جهان تک قطبی"  است. بارها بدین واقعیت اشاره کرده بودم که معضل ایران  و حل و فصل نهایی مسئله رژیم حاکم برآن محوراین طرح بیست و پنج ساله می باشد. گقته بودم که طبق این طرح  پس از یوگوسلاوی  و افغانستان  و عراق اگر اوضاع مطابق نقشه پیش می رفت سال  2005 نوبت حمله به ایران بود.

 

اینرا  جمهوری اسلامی نیز بهتر از هرکسی دریافته بود. تاکتیک برهم زدن تعادل درعراق  و سیاست "عمق استراتژیک" و محاصره اسرائیل از شمال و جنوب و جنگ سی وسه روزه  حزب الله  علیه اسرائیل  و جنگ یمن علیه عربستان از میان این  باور واقعی بیرون می آمد که رژیم باید به هرقیمتی جنگ را به خارج از مرزها منتقل کند و می کند.  سیاست انتقال جنگ به خارج مرزها  اگرچه ظاهرأ یک سیاست تهاجمی بود اما اکیدأ خصلت تدافعی داشت. بقیه داستان معلوم است. جناح بازها که موفق به پیاده کردن "تئوری دومینو"  نشده بود مجبور می شود که قدرت را موقتأ تسلیم جناح کبوترها کرده و بدین ترتیب بود که باراک اوباما  به میدان می آید. "بهارعربی" تاکتیک کبوترها برای تعییرچهره  خاورمیانه بزرگ  بود که آنهم  در سوریه به گل نشست.

 

بازها با کلید زدن 11 سپتامبر کذایی چنین محاسبه کرده بودند که با  برانذازی رژیم عراق  بقیه رژیمهای خاورمیانه بزرگ  نیز بر اساس تئوری دومینو یکی یکی تن به تغییر دلخواه آنان در راستای منافع رژیم اسرائیل خواهند داد. تحلیلی بس ابلهانه که حاصل  و میوه گندیده خود را نهایتأ با شکست مفتضحانه آمریکا در افغانستان  و ورود چین به خاورمیانه به بار آورد و طرح مذکور را همراه با  کل استراتژی جهان تک قطبی  روانه زباله دانی تاریخ کرد.

 

بازهای حاکم دراسرائیل به سردمداری بنیامین نتانیاهو اما هرگز حاضر به پذیرش واقعیت شکست طرح مذکور نشدند. چرا که این طرح اساسأ برمبنای تغییر مرزها در خاورمیانه  و کوچک کردن تمامی سرزمینهایی بود که در رابطه با رژیم اشغالگر زیادی ! بزرگ بودند. طرح  تغییرچهره  خاورمیانه بود. در یک کلام همان "طرح اسرائیل بزرگ"  بود.

 

و امروزاین 11 سپتامبر اسرائیل است. رژیم آپارتاید نژادی مورد تهاجم قرار گرفته  و البته که باید محق باشد هر جنایتی را که صلاح بداند نه فقط علیه حماس و ارتجاع اسلامی که بر علیه زن و مرد و بزرگ و کوچک فلسطینی روا دارد. در این میان سران کشورهای غربی نیز همچون بز اخفش هر روز باید در مقابل رسانه ها  ظاهر شده  و در تآیید جنایات رژیم صهیونیستی  با استدلال سخیف حق دفاع از خود ! سر تکان دهند.

 

الان نزدیک به یکهفته است که کل  نوارغزه تحت محاصره کامل ارتش اشغالگراسرائیل است. بمباران خانه و زندگی مردم غیرنظامی به کنار، قطع آب و برق و جلوگیری از ورود دارو و مواد غذایی با معیارهای خود این بزهای اخفش جنایت علیه بشریت بشمار می رود. اِعمال مجازات جمعی  و پاکسازی قومی هم همینطور. اینها ترمهای مورد استفاده ملل متحد  و دادگاه لاهه و  قدرتهای غربی است که هرکجا لازم باشد پرچمش را بالا می برند و هرکجا به نفعشان نباشد مثل امروز به پستوی خانه هایشان می برند.

اسرائیل چه می خواهد ، خاورمیانه به کجا می رود ؟

 

عملیات حماس را از زوایای گوناگون می توان تحلیل کرد. طرفداران تئوری توطئه حتمأ خواهند گفت که این کار خود دولت اسرائیل است همانگونه که یازده سپتامبر 2001 کار خود دولت آمریکا بود. من البته چنین نمی اندیشم. این تنها ساده کردن صورت مسئله هست. این همان تفکری است که انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران را هم حاصل "توطئه گوادلوپ"  و انقلاب اکتبر روسیه را نیز توطئه یهودیت بین المللی می داند. حماس را ساخته و پرداخته خود اسرائیل و القاعده و داعش را دست پرورده خود آمریکا می داند. این همان تفکری است که می خواهد در ذهن توده های مردم فرو کند که توطئه گران قدرتمند جهان هرکه را بخواهند می آورند و هرکه را که نخواهند می برند. این دراساس نه اندیشه خود معتقدان به تئوری توطئه که از قضا جاری شدن خط و استراتژی خود توطئه گران سیستم هژمون بر زبان باورمندان به تئوری توطئه هست. این دیگر چیزی جز "توهم توطئه" نیست. همان تفکری که بدان تفکر دایی جان ناپلئونی گفته می شود. از درون این باور همه چیز بیرون می آید الا  مبارزه عملی برای تغییر. فاتالیزم به معنای تقدیرگرایی کور و پاسیویسم اجتماعی حاصل این تفکر است.

 

واقعیت اما چیز دیگری است. هم توطئه واقعی است و هم توطئه گر ! اما هیچ قدرتی در دنیا امکان بوجود آوردن هیچ تحول و انقلاب و جنبشی به خودی خود نیست. تحولات اجتماعی بر اساس گسلهای واقعی در میان جوامع انسانی صورت می گیرند نه بر اساس توطئه این یا آن قدرت توطئه گر !  کارکرد توطئه اما از آنجایی آغاز می گردد که حرکتی در میان جامعه شکل می گیرد، جنبشی بوجود می آید، انقلابی در چشم انداز قرار می گیرد و خلاصه  گسلهای اجتماعی عمق می یابند و فعال می شوند. کارکرد واقعی توطئه در راستای سمت و سو دادن به حرکتهای موجود اجتماعی، بازکردن  و یا بستن راه  جنبشهای موجود  و نفوذ در رهبری تحولات انقلابی موجود در میان جوامع بشری است.

 

در گوادلوپ تصمیم برای انقلاب ایران گرفته نمی شود ! آیا ابلهانه تر از این می شود تحلیل کرد ؟  سیل  مدتها بود که راه افتاده  و جنبش انقلابی با خواست سرنگونی رژیم ستمشاهی درعمق جامعه در جوش و خروش بود و سلطنت درعمل در پایان راه  ولی رهبری جنبش هنوز تثبیت ناشده بر روی زمین مانده بود. آنجا در گوادلوپ  فقط  تصمیم گرفته می شود حالا که با سلطنت نمی شود رفت پس با کدامین نیرو باید رفت و کدامین نیروها را باید منزوی کرد. چه کسی را باید بر بال سیستم رسانه ای بالا آورد و چه نیروهایی را می بایست به حاشیه راند. همین ! این البته کم چیزی نبود. می شد که دست ارتش شاه را باز گذاشت . راه رادیکالیزه شدن جنبش را بازگذاشت  تا برآیند جنبش انقلابی چیزی جز خمینی و وحوش اطرافش باشد. 

 

نه جنبش حماس را اسرائیل بوجود آورده و نه القاعده  و داعش دستپخت آمریکا بوده اند. اسرائیل تنها برای تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین درکنار سرکوب وحشیانه فلسطین تا نقطه به قتل رسانیدن عرفات ،  دست حماس را  برای فعالیت  و رشد میان توده مذهبی باز می گذارد. همانگونه که  ساواک شاه در کنار سرکوب وحشیانه جنبش انقلابی  دست ارتجاع  آخوندی را  برای فعالیت  در مساجد باز می گذارد. همانگونه که آمریکا هم در افغانستان دست القاعده را برای بسیج نیروهای مرتجع عرب علیه اتحاد شوروی باز می گذارد.

 

در مقابل دست مصدق را  در مقابل شاه  و دست آلنده  را در مقابل  پینوشه می بندد. دست ارتش آزادیبخش مجاهدین را در عراق می بندد و دست اصلاح طلبان قلابی را باز می گذارد. دست حزب عدالت و توسعه  و طیب اردوغان را باز می گذارد  و دست ارتش ترکیه را برای کودتا علیه او می بندد.  ردیف کردن صدها مثال مشابه تنها بر حجم  این نوشته می افزاید. درخانه اگر کس است یک حرف بس است.

 

اینجا هم در عملیات حماس من همین را می بینم. اینکه تدارک این تهاجم حیرت انگیز آنهم در این ابعاد خیره کننده از نقل و انتقال هزاران موشک و ده ها پارا گلایدر و آموزش صدها رزمنده  در یک بازه زمانی دراز مدت یعنی حل و فصل تضادهای لجستیکی ، تسلیحاتی ، آموزشی ، مالی و شناسایی آنهم در یک منطقه بسیار محدود از چشم دستگاه اطلاعاتی اسرائیل دور مانده باشد بیشتر به یک شوخی توهین آمیز می ماند.

 

دراینکه این عملیات دولت آپارتاید نژادی را غافلگیر کرده و ابعاد آن بسا فراتر از انتظار بوده است شکی نیست. اما بی اطلاعی محض دستگاه اطلاعاتی اسرائیل از این عملیات تنها خاک پاشیدن به چشم مخاطب است. فیگارو نوشته که دولت مصر هم  قبلأ در اینرابطه به اسرائیل هشدار داده بوده است. تردیدی نیست که دولت نتانیاهو  دست حماس را برای انجام این عملیات بازگذاشته  بود. هرچه تلفات طرف اسرائیلی بیشتر، زمینه بسیج نیرو و حمایت بین المللی  برای  بازگذاشتن دست رژیم  جنایتکار صهیونیستی  برای کلید زدن طرح مرده خاورمیانه بزرگ  وسیعتر خواهد بود. بی جهت نیست که ماشین جنگ کثیف روانی سخن از یازده سپتامبر اسرائیل می راند.

 

سیل دروغ پراکنی دستگاه جنگ روانی درست مثل یازده سپتامبر 2001 ذهنیت جامعه جهانی و افکارعمومی در خود اسرائیل را هدف گرفته است. دروغپردازی در رابطه با گردن زدن نوزادان  و تجاوز به زنان تنها یکی از این شگردهای شناخته شده و تکراری است. داستان به صحنه آوردن دختر سفیرکویت در آمریکا که با چشمانی گریان مدعی کشتن نوزادان کویتی توسط سربازان صدام حسین شده بود هنوز در خاطره ها هست. داستان ارتباط القاعده  با رژیم سکولار عراق  و ادعای وجود تسلیحات شیمیایی و کشتار جمعی درعراق توسط وزیر خارجه ایالات متحده در شورای امنیت سازمان ملل نیز همینطور !

 

نتانیاهو رسمأ سخن از تغییر چهره خاورمیانه می راند. تغییر چهره ای که ایالات متحده  علیرغم به خاک و خون کشیدن خاورمیانه موفق به انجام آن نشده بود و با تحویل دوباره افغانستان به وحوش طالبان  و رها کردن عراق در دستان جمهوری اسلامی با ذلت وخواری همچون فرار مفتضحانه از ویتنام ، تابوت طرح خاورمیانه بزرگ را  به گور سپرده  و دررفته بود. نخست وزیر فاشیست اسرائیل فرصتی بی نظیر بدست آورده تا شانه هایش را از زیر فشار جامعه مدنی در اسرائیل و انزوای بین المللی  و بر روی تلی از اجساد  فلسطینی  و اسرائیلی آزاد کند. این اما باتلاقی است که در درازمدت او را  بزیر خواهد کشید.

 

هدف نتانیاهو و دولت فاشیستش از کشتار و قتلعام در غزه "پاکسازی قومی" است. آنها خواهان راندن بی بازگشت مردم غزه به مصر و ساکن کردن آنان در صحرای سینا هستند. مصر اینرا می داند به همین خاطر گذرگاه رفح را باز نمی کند. اولتیماتوم ارتش اشغالگر به بیش از یک میلیون ساکنین شمال غزه مبنی بر ترک این منطقه و رفتن به سمت جنوب همین هدف را با سرازیر کردن سیل آوارگان به سمت مصر دنبال می کند.

 

مرحله بعدی تحریک حزب الله لبنان و گسترش جنگ به سوریه و لبنان است. ناو هواپیمابر جرالد فورد برای همین وارد آبهای مدیترانه شده است.دولت انگلستان هم برای خالی نبودن عریضه یک ناو خود را روانه آبهای مدیترانه کرده است.

 

هدف اصلی اما درگیر کردن رژیم حاکم بر ایران است. از همین حالا  تبلیغات دستگاه جنگ روانی به دامن زدن بحث تأمین مالی و تسلیحاتی عملیات حماس توسط جمهوری اسلامی پرداخته است. خود اسرائیل جسارت ورود به یک جنگ مستقیم را ندارد. رژیم کودک کش تنها  در بمباران و قتلعام مردم بی دفاع  بی پرواست. به همین دلیل هم هست که سالهای سال است بجای بالا زدن آستینهای خود مدام بدنبال درگیرکردن ایالات متحده آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی است.

 

موضعگیری  وزارت خارجه آمریکا مبنی بر در دست نبودن سندی مبنی بر دخالت رژیم درعملیات حماس نشاندهنده آگاهی دولت آمریکا برهمین موضوع است. با اینحال فضای متشنج  کنونی فرصتی بی نظیر در اختیار دولت اسرائیل گذاشته است که اگرچه کوتاه مدت است اما راه را برای  روی میز آمدن هرگزینه محتملی باز می گذارد.

 

برندگان شرایط کنونی دراین نقطه  در کنار حماس، رژیم صهیونیستی و رژیم همزادش در ایران  و مهمتر از همه دولت پوتین در روسیه هستند. حماس با این عملیات بی هیچ تردیدی  حاکمیت بی چون و چرای خود را در میان مردم فلسطین تثبیت کرده است. از این نقطه به بعد مشکل بتوان حماس را از میان برد ، حتی اگر ارتش اشغالگر موفق به شکستن کمر حماس در غزه شود اما جلوی رشد آتی آن در میان توده های لبریز از نفرت فلسطین را نمی تواند بگیرد. هیچ اندیشه ای را  چه انقلابی و چه ارتجاعی با کشتن فیزیکی نمی توان از بین برد بویژه اگر که آن اندیشه وارد قلبهای توده مردم گشته باشد. زوال  تأسف بار سازمان آزادیبخش فلسطین که روزگاری در قلب و جان نه فقط  فلسطینیان که در قلب و جان تمامی انقلابیون منطقه و جهان جا گرفته بود نتیجه کشتار و سرکوب دشمن نیست، حاصل فساد اداری و بی عملی و سازش و همکاری با دشمن صهیونیستی بوده است.

 

رژیم جمهوری اسلامی تا آنجا که به شکست پروسه نزدیکی کشورهای عربی و در رأس همه رژیم مزدور عربستان به اسرائیل برمیگردد بی تردید منفعت داشته است. هر روز که بر کشتار و قتلعام مردم فلسطین افزوده می شود ، پروسه نزدیکی دولتهای مزدورعرب به اسرائیل و عادیسازی روابط  را دشوارتر می کند. شکی نیست که کنارگداشته شدن شرط تشکیل دو دولت از روی میز مذاکره توسط عربستان در تصمیم حماس برای ورود به یک درگیری هیچ چیز یا همه چیز یک نقش بنیادی داشته است.

 

عملیات حماس برای روسیه نیز هدیه ای با ارزش آنهم  در روز تولد  ولادیمیر پوتین بود. در یک آن کل توجهات جهانی که تا 7 اکتبر بر روی اوکرائین متمرکز بود بر روی اسرائیل سرازیر شد. به هر میزان که غرب  در روزها و هفته های آینده مجبور به حمایت مالی و تسلیحاتی از اسرائیل باشد به همان میزان از کمک به اوکرائین خواهد کاست. این نگرانی را زلنسکی در نشست اخیر ناتو غلنأ بر زبان آورد.

 

اینها همه مختصات شرایط  فعلی است. شرایطی که در عین حال بسیار سیال و ناپایدار است. هر تغییر و  تحولی در هفته ها و ماه های پیش رو صف برندگان و بازندگان این قمار وحشتناک را برهم خواهد زد. منطقه آبستن روزها و هفته های خونینی است که می تواند براستی چهره منطقه و موازنه قدرت را تغییر دهد.

 

 

بیژن نیابتی ، 21 مهر 1402